ما چرا بحث مىکنیم؟ براى متقاعد کردن حریفانمان، این که ثابت کنیم اشتباه مىکنند، و از همه بیشتر، برنده شدن! … درسته؟ دانیل اچ. کوهنِ فیلسوف، نشان مىدهد چگونه متداولترین شکل از بحث کردن — جنگى که در آن یک نفر باید برنده باشد و دیگرى بازنده - با چنین نوعی از ناسازگاری فعال، باعث از دست رفتن منافع حقیقی دخیل در بحث مىشود.
اینجا ببینید (توجه : در گزینه Subtitle واقع در زیر فیلم ، زیرنویس Persian را انتخاب کنید )
نام من « دَن کوهن » است و دانشگاهى هستم؛ همانطور که ایشون گفتن. این یعنی اینکه کار من، بحث کردنه. این یک بخش مهمى از زندگیمه، و من بحث کردن را دوست دارم. و من فقط دانشگاهى نیستم؛ فیلسوف هم هستم. و اگه راستشو بخواید، دوست دارم فکر کنم که خوب بحث می کنم. و البته دوست دارم درباره بحث کردن، زیاد فکر کنم.
0:31و حین فکر کردن در این باره، با برخى معماها مواجه شدم. و یکى از این معماها اینه که: وقتى داشتم درباره بحث هایی که طى این سالها کرده بودم فکر مىکردم، و الان دهها سال میشه، در بحث کردن پیشرفت کرده ام. اما هر چه بیشتر بحث مىکنم و در بحث کردن بهتر مىشوم، بیشتر مىبازم! و این همان معماست. و معماى دیگه اینه که این مسأله برای من کاملا عادیه! چرا اینطوره که من مشکلی با باختن ندارم؟ و چرا اینطوره که فکر مىکنم بحث کنندههاى خوب بهتر می بازن؟
0:57خب، معماهاى دیگرى هم هست. یکى اینکه اصلا چرا بحث مىکنیم؟ چه کسى از بحث کردن نفع مىبره؟ و البته چیزی که دارم ازش صحبت می کنم، هر نوع بحثی نیست. منظورم بحثهاى آکادمیک یا « بحثهاى شناختى» است. جاییکه یک موضوع شناختى در مخاطره است. مثلا: آیا این « قضیه » درسته؟ آیا این « نظریه » واقعاً نظریه ی خوبیه؟ آیا این یک تفسیر زنده از دادهها یا متنه؟ و الى آخر. من هیچ علاقه ای به بحث هایی از این دستکه شستن ظرفها نوبت کیه، یا کی آشغالها را بیرون ببره، ندارم. درسته! ما یه همچین بحثهایی هم داریم. و البته دوست دارم اون بحثها رو ببرم؛ چون حقه هاش رو بلدم. اما اونها بحثهای مهمی نیستن. بحث مورد علاقه امروز ما بحثهای آکادمیکه. در این خصوص چیزهایی هست که من رو سردرگم میکنه.
1:33اول اینکه، بحث کنندههای خوب وقتی بحثی رو می برن، چکار میکنن؟ چی نصیب من میشه اگه متقاعدتون کنم که کاربرد گرایی چارچوب صحیحی براى اندیشیدن درباره نظریه هاى اخلاقى نیست؟ واقعا چی به ما میرسه، زمانى که برنده یک بحث مىشیم؟ حتى قبل از اون، اصلا چه اهمیتى می تونه برام داشته باشه که آیا شما به درست بودن نظریه « کانت » اعتقاد دارید؟ یا اینکه « میل » همون اخلاقگرایی هست که باید نظراتش رو دنبال کرد؟ به من چه که شما فکر مىکنید عملگرایى، یک نظریه زنده برای ذهن هست؟ پس اساسا چرا ما حتى سعى در بحث کردن داریم؟ چرا تلاش مىکنیم دیگران رو در چیزهایی متقاعد کنیم که نمىخوان باور کنن؟ و آیا اصلاً این کار خوبیه؟ آیا شیوه نیکویی در برخورد با دیگرانه؟ تلاش و اجبار آنها به فکر کردن به چیزى که نمىخوان دربارهش فکر کنن؟
2:14من می خوام با معرفی سه الگوی مختلف برای بحث کردن به این مسأله جواب بدم. الگوی نخست رو اسمش رو بگذارید الگوى مناظرهاى، وقتی تلقی ما از بحث کردن، یک جنگه، و می دونید چه شکلیه. پر از جیغ و داده و برد و باخت داره. که اصلا الگوى چندان موثرى براى بحث کردن نیست. اما الگویی کاملاً متداول و تثبیت شده براى بحث کردنه.
2:32اما الگوى دومى هم وجود داره: بحث کردن برای برهان. بحث یک ریاضیدان را در نظر بگیرید. این بحث منه. درسته؟ خوبه اصلا؟ آیا فرض ها موجه هستن؟ استنتاجها معتبرند؟ آیا این نتیجه از فرضیهها حاصل میشه؟ نه هیچ ضدیتی، نه هیچ تقابلى. هیچ لزومی به بحث کردن با یک حس ستیزه جویانه وجود نداره.
2:55اما یک الگوی سومی هم وجود داره که نباید فراموشش کنیم. که من فکر میکنم بسیار موثره، و اون هم در نظر گرفتن بحث به عنوان نمایشه،بحثهایی که در مقابل تماشاچیان صورت میگیرن. میتونیم به سیاستمداری رو تصور کنیم که سعی داره یک موضع رو ارائه کنه، در حالی که سعی داره حضار رو در مورد چیزی قانع کنه. لیکن، ایرادی که به این الگو وارده و به نظرم واقعاً اهمیت داره، اینه که وقتى ما در مقابل حضار بحث مىکنیم گاهى پیش میاد که شنونده مشارکت بیشترى در بحث دارده، به این شکل که، بحث در مقابل حضارى صورت مىگیره که عضو هیئت داوران هستند و درباره اون تصمیم مىگیرن. بگذارید اسم این یکى رو « الگوى بلاغت» بذاریم، جاییکه شما باید بحث خودتون رو به مذاق شنونده تغییر بدید. البته، ارائه یک بحث قاطع، بىعیب، و بحدکافى مستدل به زبان انگلیسى در مقابل حضار فرانسوى زبان فایدهاى نخواهد داشت. نتیجه اینکه ما سه الگو داریم -- بحث به عنوان نبرد، بحث به عنوان برهان و بحث به عنوان نمایش.
3:48از این سه تا، بحث به عنوان جنگ از همه غالبتره. این شیوه، بر توصیف ما از بحث کردن حاکمه، بر نحوه نگرش ما به بحث کردن حاکم است، و به همین خاطر، نحوه بحث کردنمون و عملکرد نهایی در بحثها رو شکل مىده.
4:02خوب، ما درباره « بحث کردن» صحبت میکنیم، بله، ما به زبان نظامی صحبت میکنیم. می خوایم قوی بحث کنیم، بحثهایی که یک عالم مشت گره کرده داره بحثهایی که درست به هدف مىزنند. ما میخوایم سیستم دفاعیمون رو بالا ببریم و استراتژیمون رو منظم کنیم. ما بحثهای مخرب میخوایم. ما همچین بحث هایی رو می پسندیم! این طریقه غالب نگرش به بحث کردنه. وقتی من در مورد بحث کردن حرف می زنم، احتمالا چیزی که شما بهش فکر کردید، نوع مناظرهاى بود. اما تشبیه جنگ، نمونه یا الگوی جنگی برای اندیشیدن به موضوع بحث کردن به اعتقاد من تاثیرات ناجورى بر نحوه بحث کردن ما داره.
4:35نخست اینکه تاکتیک، جای اصل و جوهره موضوع رو میگیره. شما میتونید کلاس منطق - مناظره - بگذرونید. کلیه گریزهایی که افراد در مناظرهها استفاده می کنن تا برنده بشن رو یاد میگیرید، گامهای دروغین. این روش، جنبه «ما علیه آنها»ی بحث را بزرگ میکند. مباحثه رو به هماورد تبدیل میکنه، دو قطبیش می کنه. و تنها خروجی قابل پیش بینی آن پیروزیهایى با شکوه یا شکستهای تحقیرآمیز و مفتضحه. به باور من اینها تاثیرات ناجورى هستند، و بدتر از همه، از اموری مثل مذاکره یا تأمل، یا مصالحه، یا همکاری ممانعت میکنند. به چیزی که میگم فکر کنید: هیچوقت وارد بحثی با این طرز فکر شدید که « بگذارید ببینیم میتونیم بجای دعوا کردن با صحبت کردن دربارهش به توافقی برسیم؟ » و به اعتقاد من، شبیه دونستن بحث به جنگ مانع رسیدن به راهحل در مناظره میشه. و سرانجام، این قضیه واقعا چیز ترسناکی است، بحثهایی که به نظر نمیرسه که ما رو به جایی برسونه. آنها کوچههای بن بست هستند. مثل دور دور خود گشتن، یا گرههای ترافیکی یا راهبندان میمانند. به هیچ جا نمیرسیم.
5:41و راستی یک چیز دیگر، و بعنوان معلم این چیزیه که واقعا من رو آزار میده: اگر بحث به مفهوم جنگ کردنه، پس معادلهای صریح از یاد گرفتن بدون باختن وجود دارد. بگذارید منظورم رو توضیح بدم. فرض کنید شما و من یک بحثی بینمان هست. شما به قضیه « الف » اعتقاد دارید و من ندارم. و من میگم که «خب چرا « الف » رو باور داری؟» و شما دلایلتون را برام مىگید. و من معترض مىشم و مىگم «خب، پس فلان موضوع چی؟» و شما جواب اعتراض من رو میدین. و من می پرسم: «خب، منظورت چیه؟ در اینجا چطور به کار میره؟» و شما به سوال من پاسخ میدید. حالا، فرض کنید که در انتهای کار، من اعتراض کردهام، پرسش کردهام، و همه انواع اندیشههای مخالف را مطرح کردهام و در همه این موارد هم پاسخ شما به من راضی کننده بوده. پس در انتهای کار میگم: « میدونی چیه؟ بنظرم حق با شماست.» بنابراین من الان باور جدیدی دارم. و این هم یک باور الکی نیست، بلکه سنجیده است و بخوبى بیان شده است، باورى آزموده در میدان.
6:42یک کسب عالی شناختی. بسیار خب، کی برنده بحث بود؟ خب، تشبیه جنگ، به نظر میرسه که ما را وادار به گفتن این حرف میکنه که تو بردی، حتی اگر من تنها کسی باشم که به شناخت رسیده باشم! به لحاظ شناختی از متقاعد کردن من چه نفعی عایدتون میشه؟ قطعاً، ازش لذت میبرید، شاید هم به خودتون غره بشید، شاید در این زمینه کمی موقعیت حرفهای کسب کنید: " این یارو بحث کننده خوبی است. " اما به لحاظ شناختی -- فقط از نقطه نظر شناختى-- چه کسی برنده بود؟ تشابه جنگی، ما رو به این تفکر و میداره که تو برنده هستی و من باختم، هر چند سود کردم! و در این تصویر اِشکالی وجود داره. که من در صورت توانم، حقیقتا قصد تغییر دادنش رو دارم.
7:20خب! چطور میتونیم راههایی رو پیدا کنیم که بحث ها خروجی مثبتی داشته باشه؟ چیزی که بهش نیاز داریم، استراتژی های جدید برای « خروج » از بحث کردنه. اما قرار نیست استراتژیهای جدیدی برای خروج از بحث کردن داشته باشیم تا زمانیکه نگرش جدیدی برای ورود به بحث کردن نداشته باشیم. ما لازمه که به انواع جدیدی از بحث کردن فکر کنیم. برای این کار، خب، نمیدونم این کار رو چطور انجام بدم! این خبر بدی است! در واقع، استعاره بحث مانند جنگ، به هیولا میماند. توی ذهن ما ملکه شده، و هیچ تیر جادویی وجود نداره که اون رو بکشه. هیچ عصای جادویی وجود نداره که بتونه غیبش کنه. من جوابى ندارم! اما پیشنهاداتى دارم، و پیشنهاداتم از این قرارند.
8:04اگر بخوایم انواع جدیدى از بحث کردن رو داشته باشیم، باید انواع جدیدى از بحث کننده ها کنندهها رو داشته باشیم. خب این رو امتحان کنید. همه اون نقشهایی رو که مردم در بحث کردن بازی میکنند، در نظر بگیرید. در یک بحث جدلی، متخاصمانه بحثی که توش طرفدار و حریف وجود داره. مستمعین هم در این بحث بلاغی حاضرن. و اینکه استدلالکننده چه کسی هست، ملاک مهمی هست. تمامی این شرایط. حالا، آیا قادرید مباحثه ای رو تصور کنید که در عین اینکه نقش بحث کننده بودن رو دارید، شنونده ای که شاهد بحث کردن خودتون هستید هم باشید؟ آیا میتونید خودتون رو در حال تماشای بحث کردن خودتون تجسم کنید، در حالی که بحث رو میبازید، و با این حال هنوز در خاتمه بحث، میگید: «عجب بحث خوبی بود.» آیا میتوانید این کار رو انجام بدید؟ فکر کنم بتونید. گمان کنم اگر شما بتونید چنین نوعی از بحث کردن رو تجسم کنید که در اون، بازنده بتونه به فرد برنده و حضار و هیات داورى بگه: « آره! بحث خوبی بود. » شما یک مباحثه خوب رو تجسم کردهاید. و بیشتر از اون، فکر می کنم شما یک بحث کننده خوب، بحث کنندهای که ارزشش رو داره که تلاش کنید مثلش باشید رو تجسم کردید.
9:10در حال حاضر، من کلی از بحث ها رو میبازم. برای اینکه بحث کننده خوبی بشیم، تمرین لازمه. به این ترتیب که قادر باشی از باختن سود ببری،اما خوشبختانه، من همکاران خیلی، خیلی زیادی داشتم پیشگام شدن و چنین تمرینی رو برام فراهم کردن.